سپهرسپهر، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره

نی نی اول، بارداری سوم

احتمالا باردارم

دیروز از آلمان برگشتم. حدس میزنم باردار باشم. بیبی چکم مثبت شد. فردا دوباره چک میکنم و بعد مفصل میام مینویسم
19 آبان 1395

عمل قلب باز

دوشنبه صبح خسته و کوفته بیدار شدم رفتم حمام. سپهرو با بوس و ناز بیدارش کردم. رفتم دانشکده. برای هفته بعد مرخصی گرفتم. ساعت ۱۲ رفتم دنبال سپهر. بردمش پارک سوار تاب و سرسره شد. براش آب نبات خریدم. آهنگ ال آمور خولیو ایگلسیاس گوش کردیم. گفتم سپهر وقتی رفتم آلمان این آهنگو گوش کردی یاد من بیفت. یهو زد زیر گریه گفت مامان این آهنگ غم انگیزه یه آهنگ شاد بذار. ناهار ماهی داشتیم. مهدی با عجله خورد و رفت بیمارستان. منم قبل ۲ رفتم دانشکده. تا ۴ بخش بودم. بلیط برگشتمو گرفتم و رفتم مطب. خیلی مریض داشتم و یکسره به مهدی زنگ میزدم. قرار بود تا ۷ تموم بشه اما تا ۸ونیم طول کشید. مامان و دایی زنگ زدن و رفتن بیمارستان. منم بعد آخرین مریض رفتم. ۹ رسیدم. دکترش تا...
5 آبان 1395

یکشنبه هم گذشت

امروز صبح سپهرو که بیدار کردم با خنده و روی خوش بیدار شد. رفتم جلسه تا ۱۰. بعدش پاورپوینت برای کلاس مجازی درست کردم و ۱۲ رفتم کلاس پایان نامه تا ۱. کلی تو ترافیک بودم. رسیدم خونه هلاک و خسته ماکارونی خوردم و رفتم لالا. صبح مشتری اومده بود دیدن خونه. دوباره از بنگاه زنگ زد که بدینش ۴۰۰ تومن. موندم بخدا. کتاب ریاضی سپهرو دادن و تکلیف برای تو خونه داره اما من نمیرسم باهاش کار کنم. تو دوران مدرسه و دانشگاه و الانم همیشه تکلیف داشتم و دارم و حرص خوردم که همشونو درست و مرتب و سر موقع انجام بدم. دیگه برای پسرم نه وقت دارم و نه حوصله. خلاصه یه چرت بیست دقیقه ای زدم و رفتم مطب. چند تا مریض کنسل کرده بودن و سردرد منم برگشته بود. عمه اومد. دوباره رو اع...
3 آبان 1395

شنبه های شلوغ

امروز صبح در کمال خستگی رفتم دانشکده. اول درگیر یک مقاله بودم و بعدش دکتر ر برای کارنامه ترفیع پایه هیچ اومد و رفت. صبح از آذر خواستم سپهرو تا نه بیدار نکنه تا خستگیش در بره. زنگ زدم خونه. آذر گفت ساعت نه و نیم بردش مهد و دوباره اصرار کرده من برم دنبالش نه خالش. ظهرم درگیر طرح درسها شدم. ساعت نزدیک یک رفتم دنبال سپهر. قرار بود بریم خونرو ببینیم. داداش ۱ و مامانینا هم اومدن. دوباره نقشه جدید ریختیم. مامان و بابا و خواهر زاده ۲ اومدن ناهار خونمون. برنج دیشبم افتضاح شده بود. یه چرت بیست دقیقه ای زدم و رفتم مطب. قرار شد مهدی بره آپارتمانو بذاره همه بنگاهها. تا نه و نیم مطب بودم. ساختمان خالی شده بود که اومدیم بیرون. هلاک و خسته و کوفته. سریالطفا...
2 آبان 1395

خونه خریدیم

پنجشنبه صبح بیدار که شدیم سپهر پرسید خونگی هستم مامان؟ گفتم آره. منو بوسید و رفتیم صبحونه خوردیم. میخواستیم برای نی نی نسترن نیم سکه بگیرم از طرف خودم و مریم. حاضر شدیم و رفتیم. نزدیک پاساژ ...دایی زنگ زد و گفت سریع برین بنگاه یه خونه هست نشونتون بده. نیم سکه و یک سکه یک گرمی برای کادوی عروسی دستیار قبلی خریدم. نیم سکه شد ۵۴۸ و سکه گرمی هم ۱۸۶. سریع رفتیم بنگاه. کمی در بنگاه معطل شدیم. برای سپهر کیک و شیرینی کاکائو خریدم خورد. رفتیم دیدن خونه. شمالی بود و نقشه قدیمی داشت. از اونایی که هال و پذیرایی جهان.  اما تمیز بود و به دلمون نشست. بعد دایی زنگید و قرار شد اونم بره ببیندش. برای سپهر پیکان خریدم. ماشین پلیس .رفتیم جیگر خوردیم. سپهر او...
1 آبان 1395
1